پارت 1: امروز 23 مرداد
تولد غزلیه، داریم خونه رو آماده می کنیم که امشب یه تولد توپ براش بگیریم. دیدیم ماه رمضونه و ملتم همه مومن، گفتیم بذاریم بعده افطار که همه بیان، کسایی که می خونن به بقیه خبر بدن ... ایول!
اولش خواستم دلستر بگیرم و بساط مسکراتی پهن نکنیم، دیدم خیلی ضایع بازاره این شد که باز رفتم خرید منتها این بار فقط
مارتینی ... برا بچه مایه ها
تکیلا ... برا باکلاسا
ابسلوت ... برا هرکی خواست (قابل توجه اونایی که مهمونی قبلی ایراد گرفتن)
و عرق سگی که نمی شه ازش گذشت ... رو خریدم!
دفعه قبل گفتم بادکنک مخصوص بیارید کسی گوش نکرد ، این دفه خودم رفتم خار دارشو خریدم!!!
پارت 2: امشب 23 مرداد
بچه ها غزلی اومد، تولد تولد و غزلی باید برقصه یادتون نره ... دیگه سفارش نکنما!
سپیده از رو پشت بوم داد میزنه: غزلی داره میاد، برقارو خاموش کنید! غزل اومد 3، 2، 1
تولد تولد تولدت مبارک ------------------------ مبارک مبارک تولدت مبارک
دلت شاد و لبت خوش چو گل پر خنده باشی
بدو شمع هارو فوت کن که صد سال زنده باشی
پیکا همه بالا ... برا سلامتی غزل و جمع ... برا کوری اونایی که چش ندارن مارو ببینن ... برا گاو که نگفت من و گفت ماااا ... نووووووووش!
کیک باشه برا بعد ... باز که همه نشستید ... غزل مثلا تولد توئه نه من، بدو وسط ببینم ... بقیه هم بریزید دورش ...
(دس دس) تولد تولد تولدت مبارک ------------------------ مبارک مبارک تولدت مبارک (دس دس)
همه پشت سر خودم وایسید ... می خوایم قطار درست کنیم ... دورش بگردیم!!!
پارت 3: رقصای دو نفره
آقا یه لحظه سکوت، یه دقیقه نرقصید
دی جی جون آهنگو قطش کن تا بگم:
امشب رقصای دونفره داریم ... چرخشی کار میکنیم و پارتنرا عوض میشن!!!
از خودم شروع می کنم ،تا حالا چند بار تمشکی نوشته که رفته عروسی و رقصیده ... می خوام بهش پیشنهاد یه رقص دونفره بدم!
دستم خشک شد ... اینور و اونور نگاه می کنی که چی ... دستمو بگیر پاشو تا با هم برقصیم، کجا بهتر از اینجا، کی بهتر از الان ...
پارت 4: کادو ها
توجه توجه ... کیک زیادی خوردید و ورم کردید، پاشید کادوهاتونو بیارید ... زودی!
غزل خانوم اینم کادوی من:
یه دنیا آرزوی خوب برای خودت و خونواده ت و سند یه شیرینی فروشی ... چون میدونستم علاقه ی شدیدی به کیک داری!
------------------------------------
پاورقی : هم اکنون برا پیشگیری از ازدحام بش از حد، چند تا جشن دیگه در حال برگذاری می باشد!
جاودانگی ... : آبجی سپیده
یه مغز ترور شده .... : آبجی اکیوسان
نوشته هایی مانند یک کلاغ .... : دوست عزیز نیما
هچل هفتای یه ذهن آشفته .... : آبجی دودو
ترنم عشق ... : زهرا خانوم
در دفتر پنجم مثنوی ؛ یکبار جوحی لباس زنانه می پوشد و می رود درقسمت زنانه , پای منبر واعظ معروفی می نشیند به گوش دادن نصایح واعظ .
یک نفر از واعظ می پرسد : آقا اگر آن جای ما مو داشته باشد ! نماز باطل می شود . واعظ هم شروع می کند به بیان اینکه ؛ بله اگر موی فلان جایتان دراز بشود نمازتان از اعتبار می افتد و باید تمیزش کنید و از این حرفها .
دوباره مردک گیر می دهد که : آقا چقدر دراز شود نمازمان از اعتبار ساقط می شود . واعظ هم شروع می کند به اندازه دادن که اگر انداره جو بشود دیگر نماز خواندن ندارد و باید تمیزش کنید و فیلان و بیسار و شرح و بسط دادن موضوع ! حالا از این جا نقش جوحی شروع می شود .
جوحی که چادر و روبند زده و میان زنها نشسته به یکی از زنها می گوید : خواهر بیا دست بزن به ... ما ببین نکند موی اینجایم آنقدر دراز شده باشد که نماز نداشته باشد ! ( یعنی اینها را مولانا گفته ها من از خودم در نمی آورم ؛ ببینید این بابا در زمان خودش به چه چیزها و چه کسانی گیر داده . معلوم است که چرا نمی توانستند تحملش کنند و چه تهمتهایی که به او نزده اند ) خلاصه آن خانم از همه چیز بی خبر هم برای اینکه کمکی کرده باشد به خواهر مومنه اش دست می زند به آن جای جوحی و ناگهان فریادش به هوا می رود و مجلس شلوغ می شود .
واعظ که فکر می کرده حال خانم به خاطر حرفهای حقی که او زده اینطور دگرگون شده می گوید : به به این خانم را ببینید چطور حرفهای من به دلش نشسته که اینطور از خود بی خود شده است . جوحی نامرد ! هم نه می گذارد و نه بر می دارد می گوید : نخیر آقا حرفهای تو نیست که بر دلش نشسته این .... من است که بر دستش نشسته !
از این جا به بعد مولانا می زند که بله ما و منی و این ادا و اصولها رو بگذارید کنار برای ارتباط با خدا مانع تراشی نکنید .این چیز نماز ندارد و آن چیز نماز ندارد در نیاورید .( بخصوص خیلی به ریش ! گذاشتن گیر می دهد) و در نهایت می رسد به اینجا که هر جا و هر طوری که هست در هر شرایطی که هستید دنبال خدا باشید . و برای ارتباط با او تبصره و قاعده نگذارید .
هین روش بگزین وترک ریش کن .....................ترک این ما و من و تشویش کن
تا شوی چون بوی گل در گلستان .........................پیشوا و رهنمای گلستان
--------------------------------------
پاورقی ۱: اینو یکی از بهترین ها فرستاده ... دست گلش مرسی، منتها خواهش کرده اسم نیارم، منم به رسم امانت داری اسم نمیارم!!!
پاورقی ۲:خوب شد اینجا رمز دار شد، یه عالمه هزل بتربیتی داشتم که روم نمی شد بذارم، حالا راحت شدم دیگه وقتی که گذاشتم فقط اونایی که جنبه دارن بیان بخونن ... بعد شاکی نشید کاف دار بود!!!
پاورقی ۳:جون هرکی دوست دارید آدرس بذارید، پدرم درمیاد تا آدرساتونو پیدا کنم و بیام سراغتون ... وقتی سرعت پایینه گوگل ریدر کار نمیکنه، لینکا بالا نمیاد!
بی ربط : برا خودتون باشید، نداریم!!!
نشستم رو صندلی و تو حالو هوای خودمم که سرو کله ی داف رامین، * پیدا میشه و میاد طرفم.
*: سلام مهدی جون، چه خبر؟
سلام آبجی، برف اومده تا کمر ! شوما چه خبر ؟
*با لبخند میگه: دسته تبر ! (میدونه که من الان تو دلم میگم: اونجای ر!ه!ب!ر)
پَ کو رامین ؟ قرار بوده برا من فیلم بیاره !
*: نمیدونم به من گفت بیام پیش تو تا بیاد، اینطوری خیالش راحت تره !
اون نیست که داره یورتمه میاد سمت ما؟
*می خنده و میگه: نگو تورو خدا دلت میاد !!!
رامین: سلام دادا
عامولیک رامین جون
رامین و * : یه سلام و احوال پرسی از نوع خودشون می کنن و چون زیادی میرن جیک تو جیک هم با تذکر اینجانب اندکی فاصله میگیرن!
رامین: مواهاتو درست کن، آستیناتو هم بزن پایین!
*با دلخوری اما بی هیچ اعتراضی گوش میکنه ... لج من درمیاد ! به تو چه رامین!
رامین: به من چه نداره، خانوممه، اختیارشو دارم!
*هیچ حرفی نمیزنه و به من نگاه میکنه!
حیوون دست آموزت که نیست! چرا بهش گیر میدی و به شخصیتش توهین میکنی!؟ باید قبول کنی که خدا * رو هم مثل تو آزاد آفریده و نه تو ونه هیچ کس دیگه حق نداره آزادیشو بگیره! براچی یه کاری می کنید که زنا فک کنن عاشق شدن یعنی اسیر شدن!؟ * تاحالا چندبار به موهات یا لباسای تنگت گیر داده که تو بهش گیر میدی!؟ انصاف داشته باش
رامین: جون مهدی چون دوستش دارم و می خوام نشون بدم برام اهمیت داره اینطوری می کنم!
خاک تو سرت که بلد نیستی به دافت نشون بدی براش ارزش قائلی! وقتی برای یه زن ارزش قائلی که به شعورش و خواست ش احترام بذاری و اجازه بدی خودش برای خودش تصمیم بگیره و احساس نکنه تو قفس گیر کرده. شاید اون قبول نداره حجاب مصونیته و به این نتیجه رسیده حجاب محدودیت بحساب میاد. اگه دوستش داری باید همین طوری که هست بپذیریش و بس!
رامین: مهدی فیمنیست شدیا!
اینا همش یه مشت شعرو غزله که برای پول و این چیزا بوجود اومده و الا زن و مرد هردو بهترین مخلوقات خدان و تفاوتی هم اگه بینشون هست، بخاطر حکت خالقشونه! نمی خواستم پیش * اینو بگم ولی مجبورم؛ رامین جون اگه خیلی مشکل داری برو جراحی پلاستیک، اونو بِبُرش و یه شکاف بزار خیال همه رو راحت کن، اونوقت میفهمی خانوما چی میکشن!
*که از خنده روده بر شده میگه: پاشید بریم دیگه، حسابی تابلو شدیم!
------------------------------------------------
پاورقی 1: من خودم معتقدم حجاب مصونیته نه محدودیت ولی حق انتخاب با خانوممه و هرطور خواست میتونه نوع پوشش ش رو تعیین کنه!
پاورقی 2: میان ترمام شرو شده و تا آخر هفته درگیرم ... شرمنده اگه زیاد نمیام دارم خرخونی میکنم!
بی ربط: اگه از گذشته درس نگرفتی، محکوم به تکرار کردنش هستی!