ای خوب من

همه ی طبقات آسمان را گشته ام،در دل ستاره باران نیمه شبهای


روشن و مهربان تابستان،بر جاده ی کهکشان تاخته ام؛صحرای ابدیت را


درنوردیده ام،بال در بال فرشتگان،در فضای پاک ملکوت شنا کرده ام،با


خدایان،ایزدان،امشاسپندان،با همه ی الهه های زیبای آسمان،با همه ی


ارواح جاویدی که در نیروانای روشن و بی وزش آرام یافته اند آشنا بوده ام.


از هر جا،از هر یک،یادی،یادگاری،برایت هدیه آورده ام. از سیمای هر


کدام زیباترین خط را ربوده ام،از اندام هر یک نازنین طرح را گرفته ام،از هر


گلی،افقی،دریایی،آسمانی،چشم اندازی،رنگی دزدیده ام؛و با دست و


دامنی پر از خط ها و رنگ ها و طرح های آن سوی این آسمان زمینی،از


معراج نیمه شبان تنهایی،به دامان مهربان تو ای دامن حریر مهتاب


شبهای زندگی سیاه من فرود آمده ام،نشسته ام تا آن ودیعه ها که از


آسمان ها آورده ام در دامن تو ریزم.


هنگامی ...

هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود


هنگامی لب به زمزمه گشودم که مخاطبی نداشتم


و هنگامی تشنه آتش شدم،


که در برابرم دریا بود و دریا و دریا ...!



------------------------------------------------------------


پ.ن:


برایت دعا می کنم که خدا از تو بگیرد هر آنچه خدا را از تو می گیرد.



برایم دعا کن تا وقتی می خواهم درباره ی راه رفتن کسی قضاوت کنم، کمی با کفش های او راه بروم.