Smile To Me تولدت مبارک

پارسال خرداد بود که وبلاگم فیلتر شد و اسباب کشی کردم اینجا و xyz رو ساختم. به بروبچ قدیم هم آدرس ندادم و تصمیم گرفتم شروعی دوباره داشته باشم.

دو سه روز دیگه تولدشه، برا همین یه مهمونی از جنس بلاگی گرفتم و همه هم دعوتند؛ همه چیز هم هست.

مارتینی ... برا بچه مایه ها

تکیلا ... برا باکلاسا

شامپاین ... برا باحالا

کنیاک ... برا بچه مدرسه ایا

ته میز هم عرق سگی گذاشتم ... برا... !!!

تو کار قرص مرص هم نیستیم ... اتاق خالی هم زیاد هست !!!

بزن و برقص داریم حسابی ... شاباش هم میدیم. آبجیای عزیز و دوواشای گلم بیاین وسط دور هم باشیم.

دختر بابایی تو باید سنگ تموم بزاریا ... بدو وسط. اون عقبیا چرا مثل ماست نشستین ... دسو برو تو کارش ... دس دس !!!

پیکا همه بالا  به سلامتی خودمون و وبلاگامون ... نوش ... .

 

اینو مخصوص تو نوشتم:

 

نشستی که چی؛ واجبه مثل این ده کوره ها بیام دستتو بگیرم  کشون کشونت کنم تا بلند شی برقصی؟ ... تو که میدونی باید پاشی باهم برقصیم، پس ناز نکن و بیا ! (مگه نشنیدی خوشکلا باید برقصن)

 

-------------------------------------

 پاورقی 1: فقط نفر اول حق داره نرقصه، چون باید دی جی بشه و آهنگ بزاره ... بقیه همه مجبورن برقصن پس بگید چه رقصی بلدید!؟

پاورقی 2 : اونایی که فاز 69  میزنن ... بادکنک های مخصوص بیارن اینجا موجود نیست!!!

تذکر: میدونم قر تو کمرت فراوونه نمیدونی کجا بریزی ... همین جا همین جا ... بیخود کلاس نذار که اهلش نیستم یا بلد نیستم!!!

 

بی ربط: بهترین هدیه به دیگران می تونه یه لبخند ساده باشه، همیشه لبخند به لب باش!

حاجی و حجله

دخترکی نو گل باغ شباب                        شد زن یک مرد مقدس مآب

مومنی از شخص علی شیعه تر               یک خر کامل، نه، که رحمت به خر

کرده فرو شست به سوراخ دین               مته به خشخاش ولاالضالین

در شب حجله عوض بوس و ناز             رفت به یک گوشه و شد در نماز

بعد دو ساعت خم و دولا شدن                 پشتک و وارو زدن و تا شدن

دست به تسبیح شد و در دعا                  ذکر و مناجات و خدایا خدا

بعد دعا آمد و بنشست او                       لیک نه پهلوش، که در روبرو

گفتگو آغاز شد از هر دو سو                 دخترک از پیچش مو، او ز مو

دخترک از عشق سخن ساز کرد              مرد در توبه بر او باز کرد

دخترک از گرمی احساس خویش             مردکه از غاشیه و مار و نیش

این یکی از یاس گل سرنوشت                آن یکی از حوری و جوی بهشت

این یکی از گیسوی چون ریسمان           آن دگری بافت به هم آسمان

این یک از آداب زفاف و نکاح                آن یک از ادعیه ی در مستراح

این ز هم آغوشی روی تشک                 آن یکی از مسئله ی سهو و شک

این یکی از بوسه و حس شروع             آن دگری هی ز اصول و فروع

این یکی از سینه ی همچون هلو            آن یکی از غسل بدل از وضو

این یکی از قامت دلجوی یار                 آن یکی از جبر و یا اختیار

دختره در غمزه و ناز و کشش               مرد پی شک سه و پنج و شش

دختره در ولوله و التهاب                      آن دگری هی به سوال و جواب

تا که از آن وضع غلاظ و شداد            دختره طاقت ز کف خویش داد              

گفت که : تو شوی منی بی شعور؟         یا چو نکیر آمده ای توی گور

محکمه ی مسلم و گبر است این            یا که شب اول قبر است این

خانه ی ما مدرسه انگاشتی                  حجله ی ما حجره تو پنداشتی

خیز و طلاقم ده و راحت بگیر                بعد برو پاک و مجرد بمیر


---------------------------------------------

پاورقی 1: تو مو می بینی و مهدی پیچش مو / تو ابرو من اشارت های ابرو


پاورقی 2: اینو گذاشتم که فک نکنید هرکی مومنه به درد ازدواج می خوره؛ گاهی باید، آره بود!!!


بی ربط: آدمای بزرگ شاید دیر وعده بدن، ولی زود عمل می کنن!


اوقات فراغت

عامولیک

دوستان ترگل ورگل و سانتال مانتال


کامنتا رو که خوندم اندکی خجل شدم ... تنکس!!!


بریم سر اصل موضوع ... به اوقات فراغت اعتقاد دارید!؟

من دارم ... قصد داشتم تو این تابسنونی تو وبلاگ انستیتو جاهلیت لبخند رو تاسیس کنم و دور هم جاهل تربیت کنیم. نر یا ضعیفه شم هیچ فرقی نداشت؛ مهم نیتم بود که اونم خیر تشریف داشت!!!


می خواستم با هم یه مشت لوتی خوش مشرب کت و شلوار مشکی، پیرهن سفید، کفش قیصری همراه با یه دستمال یزدی و یه تیزی تو جیب بشیم و بریم به جنگ اخوان ب 30 جی و امنیت ملت رو تامین کنیم!


یه شاگرد خصوصی هم پیدا کردم که اول از همه ثبت نام کرد، ولی حیف  که نشد چون هم درس دارم  و هم مجوز از طوله (طویله) علمیه می خواست !


دیدم این که نشد حداقل از تابستون 4-5 روزه م استفاده کنم و برم یه راهی. این شد که جمعه صب به همراه خونواده و تنی چند زدیم بیرون و جاتون خالی نه حال داد و نه صفا کردیم!!!


دیشب که اومدم خستگیه امتحانا در که نرفت هیچ، بیشترم شد؛ از فردا صبم باید پاشم برم یونی خر چوب بزنم. جان خودم این ترم 18 واحد داشتم 3 روز تو هفته؛ الان 6 واحد دارم 6 روز تو هفته ... حالا بهم حق بدید چرا میگم تو آموزش یه مشت گوسفند خرفت نشستن و دور هم علف نشخوار می کنن!!!

 

---------------------------------------------

 

پاورقی 1: جان خودم پیام جون نبود تو سفر دق مرگ می شدم ... پیامی خیلی می خوامت!


پاورقی 2: از یکی دیگه هم تشکر می کنم، اونم تو سفر که بودم هر وقت تونست احوالمو پرسید؛ چون میدونم اینو می خونه نوشتم !

 


بی ربط: تو زندگی به 3 چیز اعتقاد داشته باش. خدا، خودت و عشق!