به تو می نگرم ، به تو

در گذرگاه لحظه های عبث

تنها ایستاده ام

تنها ایستاده ام و خاموش

به تو می نگرم ، به تو

ای که از قلب من بزرگتری .

هیچ کس با من نیست

حتی قلبم که زمانی همسفرم بود ؛

من هستم و من .

تنها ایستاده ام

تنها ایستاده ام و مبهوت

می نگرم رد پای لحظه های عبث را .

هیچ چیز در من نیست :

نه گذشته ی لبریز از شوم

نه آینده یسرشار از نامفهوم

و اما حال ... چیزی نیست تا که بگویم هست .

تنها ایستاده ام

به تو می نگرم ، به تو

ای که در آفتاب غرورم آب شدی .

تنها ایستاده ام

هیچ چیز در من نیست

هیچ کس با من نیست

به تو می نگرم ، به تو

ای که از سایه ام بلندتری .

و اینک من !

از تو ، از اندوه تو تنهاترم          آخرین همسفر (فریدون ایل بیگی)

مراقبه از نگاه اوشو

اول ) عمیق و به طور موزون تنفس کن، نه سریع بلکه آهسته؛ برای 10 دقیقه.

دوم ) آهسته و سنگین حرکات موزون انجام بده؛ سرمست باش،

 گویی به وجد و خلسه جاری شده ای؛ به مدت 10 دقیقه.

سوم ) ذکر هو هو (یاد و نام خدا) را تکرار کن. به طور مداوم و رقصان و جنبان،

جدی نباش، تحت فشار عصبی نباش؛ برای 10 دقیقه.

چهارم ) چشمانت را ببند و خاموش باش؛ حالا دیگر حرکت نکن و ساکن شو.

بایست، یا بنشین، یا دراز بکش، هر طور که دوست داری، اما به سان مرده باش،

گویی داری فرو می روی، تسلیم باش و خود را به دست کل بسپار؛ برای مدت 10 دقیقه.

بهانه مساز

کوه را فاصله کردند

تا شاید

نگاه ما به هم نرسد

ولی رسید

دریا را فاصله کردند

تا دست های ما بهم نرسد

ولی رسید

جنگل و تالاب ،فاصله کردند

تا صدای ما

بهم نرسد

ولی رسید

در این بهم رسیدگی

ای عزیز

چرا خویشتن را بهانه می سازی؟                                 بایآس از یاوه (ا.آزرم)