فقط برای لبخند

این تصاویر فقط برای خنده بوده و ناشر به هیچ وجه قصد ترویج ف.ح.ش .ا را نداشته است!













------------------------------------------------------

پاورقی:تصاویر فوق یک یک پروسه ی مشخص بوده و هرگونه توضیح اضافی از ارزش آن خواهد کاست!

هزلیات مثنوی

در دفتر پنجم مثنوی ؛  یکبار جوحی لباس زنانه می پوشد و می رود درقسمت زنانه , پای منبر واعظ معروفی می نشیند به گوش دادن نصایح واعظ .


یک نفر از واعظ می پرسد : آقا اگر آن جای ما مو داشته باشد ! نماز باطل می شود . واعظ هم شروع می کند به بیان اینکه ؛ بله اگر موی فلان جایتان دراز بشود نمازتان از اعتبار می افتد و باید تمیزش کنید و از این حرفها .


دوباره مردک گیر می دهد که : آقا چقدر دراز شود نمازمان از اعتبار ساقط می شود . واعظ هم شروع می کند به اندازه دادن که اگر انداره جو بشود دیگر نماز خواندن ندارد و باید  تمیزش  کنید و فیلان و بیسار و شرح و بسط دادن موضوع ! حالا از این جا نقش جوحی شروع می شود .


جوحی که چادر و روبند زده و میان زنها نشسته  به یکی از زنها می گوید : خواهر بیا دست بزن به ... ما ببین نکند  موی اینجایم آنقدر دراز شده باشد که نماز نداشته باشد ! ( یعنی اینها را مولانا گفته ها من از خودم در نمی آورم  ؛ ببینید این بابا در زمان خودش به چه چیزها و چه کسانی گیر داده . معلوم است که چرا نمی توانستند تحملش کنند و چه  تهمتهایی که به او نزده اند ) خلاصه آن خانم از همه چیز بی خبر هم برای اینکه کمکی کرده باشد به خواهر مومنه اش  دست می زند به آن جای جوحی و ناگهان فریادش به هوا می رود و مجلس شلوغ می شود . 


واعظ که فکر می کرده  حال خانم به خاطر حرفهای حقی  که او زده اینطور دگرگون شده می گوید : به به این خانم را ببینید چطور حرفهای من به دلش نشسته که اینطور از خود بی خود شده است  .  جوحی نامرد ! هم نه می گذارد و نه بر می دارد می گوید : نخیر آقا حرفهای تو نیست که بر دلش نشسته این .... من است که بر دستش نشسته !


از این جا به بعد مولانا می زند که  بله ما و منی و این ادا و اصولها رو بگذارید کنار برای ارتباط با خدا مانع تراشی  نکنید .این چیز نماز ندارد و آن چیز نماز ندارد در نیاورید .( بخصوص خیلی به ریش ! گذاشتن گیر می دهد) و در نهایت می رسد به اینجا که  هر جا و هر طوری که هست در هر شرایطی که هستید دنبال خدا باشید . و برای ارتباط با او تبصره و قاعده نگذارید .


هین روش بگزین وترک ریش کن .....................ترک این ما و من و تشویش کن

تا شوی چون بوی گل در گلستان .........................پیشوا و رهنمای گلستان


--------------------------------------

پاورقی ۱: اینو یکی از بهترین ها فرستاده ... دست گلش مرسی، منتها خواهش کرده اسم نیارم، منم به رسم امانت داری اسم نمیارم!!!


پاورقی ۲:خوب شد اینجا رمز دار شد، یه عالمه هزل بتربیتی داشتم که روم نمی شد بذارم، حالا راحت شدم دیگه وقتی که گذاشتم فقط اونایی که جنبه دارن بیان بخونن ... بعد شاکی نشید کاف دار بود!!!


پاورقی ۳:جون هرکی دوست دارید آدرس بذارید، پدرم درمیاد تا آدرساتونو پیدا کنم و بیام سراغتون ... وقتی سرعت پایینه گوگل ریدر کار نمیکنه، لینکا بالا نمیاد!


بی ربط : برا خودتون باشید، نداریم!!!

حاجی و حجله

دخترکی نو گل باغ شباب                        شد زن یک مرد مقدس مآب

مومنی از شخص علی شیعه تر               یک خر کامل، نه، که رحمت به خر

کرده فرو شست به سوراخ دین               مته به خشخاش ولاالضالین

در شب حجله عوض بوس و ناز             رفت به یک گوشه و شد در نماز

بعد دو ساعت خم و دولا شدن                 پشتک و وارو زدن و تا شدن

دست به تسبیح شد و در دعا                  ذکر و مناجات و خدایا خدا

بعد دعا آمد و بنشست او                       لیک نه پهلوش، که در روبرو

گفتگو آغاز شد از هر دو سو                 دخترک از پیچش مو، او ز مو

دخترک از عشق سخن ساز کرد              مرد در توبه بر او باز کرد

دخترک از گرمی احساس خویش             مردکه از غاشیه و مار و نیش

این یکی از یاس گل سرنوشت                آن یکی از حوری و جوی بهشت

این یکی از گیسوی چون ریسمان           آن دگری بافت به هم آسمان

این یک از آداب زفاف و نکاح                آن یک از ادعیه ی در مستراح

این ز هم آغوشی روی تشک                 آن یکی از مسئله ی سهو و شک

این یکی از بوسه و حس شروع             آن دگری هی ز اصول و فروع

این یکی از سینه ی همچون هلو            آن یکی از غسل بدل از وضو

این یکی از قامت دلجوی یار                 آن یکی از جبر و یا اختیار

دختره در غمزه و ناز و کشش               مرد پی شک سه و پنج و شش

دختره در ولوله و التهاب                      آن دگری هی به سوال و جواب

تا که از آن وضع غلاظ و شداد            دختره طاقت ز کف خویش داد              

گفت که : تو شوی منی بی شعور؟         یا چو نکیر آمده ای توی گور

محکمه ی مسلم و گبر است این            یا که شب اول قبر است این

خانه ی ما مدرسه انگاشتی                  حجله ی ما حجره تو پنداشتی

خیز و طلاقم ده و راحت بگیر                بعد برو پاک و مجرد بمیر


---------------------------------------------

پاورقی 1: تو مو می بینی و مهدی پیچش مو / تو ابرو من اشارت های ابرو


پاورقی 2: اینو گذاشتم که فک نکنید هرکی مومنه به درد ازدواج می خوره؛ گاهی باید، آره بود!!!


بی ربط: آدمای بزرگ شاید دیر وعده بدن، ولی زود عمل می کنن!