سکوت ...

پُرم از حرف ...

لبریزم از سکوت ...

همدم این روزهای من خداست!


آخر شب ها تا سحر با من است ...

دعا می کنم، گلایه می کنم، شکایت می کنم ...

عجیب شنونده ی خوبیست !


نگاه نگران مادرم را ...

اصرار بی پایانش برای حرف زدن را ...

درک می کنم، اما باز هم سکوت می کنم!


------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پاورقی: آهنگ "دوست داشتم" چاووشی واقعاً عجب حالی داره!!!


به تو فکر کردم، به تو آره آره ... به تو فکر کردم که بارون بباره

به تو فکر کردم، دوباره دوباره ... به تو فکر کردن عجب حالی داره


معجزه

خدایا من به معجزه نیاز دارم ... لطفاً!!!

گاهی ...

گاهی میرسی  آخرین خطِ صفحه ...


نمیدونی بری صفحه ی بعد و ادامه بدی یا تا همین جایی هم که رسیدی اشتباه بوده!!!


مداد و زمین میگذاری و نگاه می کنی ...


نگاه می کنی و فکر میکنی، مات و مبهوت روزگار، به این که چی شد و قراره چی بشه!!!


از پنجره به آسمون نگاه می کنی ...


از ته دل خدارو صدا میزنی، پُری از شک و تردید که جواب میده یا نه!!!


ناگهان یه نسیم خنک میاد و صفحه ها ورق میخوره ...


یه صفحه ی سفید میاد، از خوشحالی بغض می کنی و مداد رو بر میداری!!!


اولین سطر صفحه، دوباره شروع می کنی ...


-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پاورقی 1: خدایا ممنون!!!


پاورقی 2: ارشد قبول شدم ...صنعتی مالک اشتر!!!


پاورقی 3: خوشحالیم کامل نیست، کاش آبی ترین لبخند این پازل بیاد و جاشو پر کنه!!!