from_3*x_to_super_conciousness

موانع اساسی بر سر راه عشق، ساخته ی انسان هستند و توسط انسان ها خلق شده اند. وگرنه، رودخانه عشق برای جاری شدن و رسیدن به اقیانوس زندگی منظور شده است. انسان ها به این دلیل وجود دارند که بتواند همچون عشق جاری شوند و به الوهیت برسند.آن موانع انسانی که ما  بر سر راه جریان عشق تبعیه کرده ایم چیست؟ نخستین نکته این است که تاکنون، تمام فرهنگ های انسانی با سکس، با شهوت (passion ) مخالف بوده اند. این مخالفت، این انکار، امکان زایش عشق را در انسان ها نابود ساخته است.

حقیقت ساده این است که سکس نقطه ی شروع تمام سفرها به سوی عشق است. مکان تولد سفر عشق، سرچشمه ی Gangorti   (عشق) آن منبع، منشاء رودخانه ی عشق ، سکس است. و همه با آن دشمن هستند __ تمام فرهنگ ها، تمام مذاهب، تمام مرشدان، تمام مردان "مقدس". بنابراین این حمله ای بر خود سرچشمه است، بر خود منبع و رودخانه در همانجا بازمی ماند: "سکس گناه است" ، " سکس ضدمذهب است" ، "سکس زهر است!" و ما هرگز به این فکر نمی کنیم که این انرژی جنسی است که در نهایت به عشق بدل می شود. تکامل عشق چیزی نیست به جز دگرگون شدن انرژی جنسی.

 با نگاه کردن به یک تکه ذغال، هرگز به ذهنتان نمی آید که همین ذغال است که به الماس تبدیل می شود. بین یک قطعه ذغال و یک الماس تفاوت اساسی وجود ندارد. عناصر موجود در یک قطعه ذغال با عناصر درون الماس یکی هستند.  با عبور از روندی که هزاران سال به طول می انجامد، ذغال به یک الماس تبدیل می شود. ولی ذغال  را با اهمیت نمی دانند. وقتی ذغال را در خانه نگهداری می کنند، در مکانی قرار می دهند که توسط میهمان ها دیده نشود، درحالیکه الماس را به گوش ها می آویزند  یا به سینه می زنند تا همه بتوانند آن را ببینند. ذغال و الماس یکی هستند: ولی رابطه ای دیدنی بین این دو به نظر نمی آید، که آن ها دو نقطه از سفر یک عنصر هستند. اگر با ذغال مخالف باشی ؛ که بسیار ممکن است ، زیرا در نظر اول چیزی جز دوده ی سیاه برای تقدیم کردن ندارد!  آنگاه امکان متحول شدنش به یک الماس در همانجا متوقف می شود. این خود ذغال است که می توانست به یک الماس بدل شود.

این انرژی جنسی است که به عشق تبدیل می شود. ولی همه با آن مخالف هستند، با آن دشمن هستند. مردمان به اصطلاح "خوب" شما با آن مخالف هستند. و این مخالفت حتی به آن دانه اجازه نداده که جوانه بزند و کاخ عشق را در پایه اش، در همان نخستین گام ازبین برده است. ذغال هرگز الماس نخواهد شد، زیرا آن پذیرش که برای تکاملش، برای روند دگرگونی اش مورد نیاز است، وجود ندارد و چگونه چیزی که با آن دشمن شده ایم، چیزی که با آن مخالف هستیم، چیزی که پیوسته با آن در جنگ هستیم می تواند دگرگون شود؟ انسان ها با انرژی خودشان به مخالفت برخاسته اند. انسان ها وادار شده اند تا با انرژی جنسی خود بجنگند!!!

----------------------------------------------------------------

پاورقی: این مطلب را توی کتاب from_3*x_to_super_conciousness اوشو خوندم، به نظرم جالب اومد!

پاورقی 2: هرکسی آزاده هر برداشتی که دوست داره بکنه، من فقط خواستم نشون بدم میشه به خیلی مسائل یه طور دیگه هم نگاه کرد.

بی ربط:

                گاهی گمان نمیکنی و می شود / گاهی نمی شود که نمی شود

               گاهی هزار دوره دعا بی اجابتست / گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود

                  گاهی گدای گدایی و بخت نیست /گاهی تمام شهر گدای تو میشود

 

 

پاینده باشید ... مهدی!

چهار گام به سوی عشق

عشق ملاقات مرگ و زندگی است، ملاقاتی در نقطه ی اوج. برای رسیدن به آن چهار مرحله وجود دارد :

 

مرحله ی اول، حضور در لحظه است؛ زیرا عشق تنها در حال، ممکن است و ملاقات مرگ و زندگی فقط در لحظه ی حال به وقوع می پیوندد .

دومین قدم در راه رسیدن به عشق این است که یاد بگیری چگونه سموم وجودت را به شهد تبدیل کنی. خیلی از مردم عشق می ورزند، ولی عشق آنها با سمومی همچون نفرت، حسادت، خشم و احساس مالکیت آلوده شده است. تنها چیزی که احتیاج داری صبر است، این یکی از بزرگترین اسراری است که فاش شده. برای توانایی صبر باید با حال وهوای مزاجی خود آشنا شوی و بدانی که حال و هوای مثبت به زور بدست نمی آید، بلکه باید بگذاری خودش بیاید .

مرحله ی سوم، تقسیم کردن و بخشیدن است. چیزهای منفی را برای خودت نگه دار ولی خوبی ها و زیبایی ها را با دیگران تقسین کن. آنچه را که برایت مهم است به سگ ها بده، مروارید هایت را به پای خوکها بیفکن؛ زیرا آنچه که مهم است بخشیدن است. جمع کردن و ذخیره کردن، قلب را مسموم می کند .

چهارمین گام در این راه، هیچ بودن است. به محض اینکه فکر کنی کسی هستی، عشق از جاری شدن باز می ایستد. عشق در نیستی خانه دارد. هنگامی که خالی باشی، عشق نیز در تو جای خواهد گرفت. هیچ باش، در هیچ بودن است که به کل می رسی .

---------------------------------------------

پاورقی 1: حاضری این چهار مرحله رو طی کنی تا به عشق حقیقی که خداست برسی؟ الکی و سر دلسیری یه چیزی نگو، فکراتو بکن و بعد جواب بده !

پاورقی 2: بابا بزن غرور تو بشکن، مگه شاخِ غوله !

 

بی ربط: در فرهنگ لغت خویش، شکست را تجربه معنا کنید !

آیا می شود اندوه را جشن گرفت؟

در اندوه غرق نشو، بلکه نظاره گر آن باش و ا زآن لذت ببر؛ زیرا اندوه زیبایی های خاص خود را دارد. تو تا به حال نظاره گر نبوده ای، به قدری در آن غرق شده ای که به زیبایی های آن پی نبرده ای.


وقتی آدم شاد است، مانند زمانی که غمگین است عمیق نیست، اندوه عمق دارد در حالی که شادی سطحی است. شادی شلوغ و پر سروصداست ولی غم دارای سکوتی خاص است. شادی همچون نور است و اندوه به مثابه تاریکیست. روشنایی گاهی اتفاق می افتد ولی تاریکی همیشه هست.


تو وقتی غمگین می شوی، فکر میکنی اتفاق بدی برایت رخ داده، در حقیقت چیزی جز برداشت شخصی تو از اندوه نیست. به تو گفته اند اندوه چیز بدی است آنگاه سعی می کنی از آن بگریزی در حالی که هیچ بدی در آن وجود ندارد ویکی از قطب های زندگی است.


هر رخدادی را جشن بگیر. اگر غمگین هستی اندوه خود را جشن بگیر، سعی کن خواهی دید که می توانی. غمگین هستی؟ پس برقص چراکه اندوه بسیار زیباست، همچون گلی که در نهادت شکوفا شده. برقص و لذت ببر، ناگهان احساس می کنی اندوه به تریج ناپدید می شود و جشن باقی می ماند. تو در واقع انرزی موجود در اندوه را دگرگون کرده ای !!!


------------------------------------------

پاورقی 1: مطلب بالا هیچ تناقضی با حرفای گذشته که راجع به شادی و امیدواری بوده، نداره و اگه با دقت بخونی می بینی که در همون راستاست.


پاورقی 2: اگه الان نارحتی و احساس بی حوصلگی می کنی، بخاطر خودت که شده یه آهنگ بزار و پاشو برقص ... بخاطر خدا یه بار امتحان کن بعد بگو همه ش چرته !!! (غزل منظورم تو بود)

 

بی ربط: قطار بی توقف زندگی، ایستگاه ندارد ... مراقب باش !