...دلم می خواست

دلم می خواست: دنیا خانه ی مهر و محبت بود.

 

دلم می خواست: مردم، در همه احوال با هم آشتی بودند.

 

طمع در مال یکدیگر نمی کردند

 

کمر بر قتل یکدیگر نمی بستند.

 

مراد خویش را در نامرادی های یکدیگر نمی جستند،

 

ازین خون ریختن ها، فتنه ها، پرهیز می کردند،

 

چو کفتاران خون آشام، کمتر چنگ و دندان تیزمی کردند!

دست نوشته های گاندی

دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و می ستایند،


حسودان از من متنفرند، ولی باز می ستایند،


دشمنانم کمر به نابودیم بسته اند و همچنان می ستایندم،


چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستی خواهم داشت،نه حسودی،نه دشمنی و نه حتی رقیبی؛ من قابل ستایشم و تو هم.


یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتد به خاطر بیاوری آنهایی را که هر روز می بینی و مراوده می کنی همه انسانند و دارای خصوصیات یک انسان، با نقابی متفاوت، اما همگی جایزالخطا.

نصایح زرتشت به پسرش

روح خود را به خشم و کین آلوده مساز


هرگز ترش رو و بدخو مباش


در انجمن نزد مرد نادان منشین که تو را نادان ندانند


اگر خواهی از کسی دشنام نشنوی کسی را دشنام مده


چالاک باش تا هوشیار شوی


سحر خیز باش تا کار خود را به نیکی به انجام برسانی


با هیچ کس و هیچ آیینی پیمان شکنی مکن که به تو آسیب نرسد


مغرور و خودپسند مباش زیرا انسان چون مشک پر باد است و اگر باد آن خالی شود چیزی باقی نمی ماند